اس ام اس عاشقانه


مــــــــن و تــــــــــــــو

تمامی مطالب دلنوشته های خودم میباشد

نمیدانم!
کجای بازی ما اشتباه بود که تـــو دیگر همبـــازی من نیستی!!!
و من هنوز گـرگــم به هـــوای تو...!

 

ســخــــتـــه...خیلی سخت بود.دیشب ساعت ها تو خیالم باهاش صحبت کردم ولـــــــــی...
ولی وقتی امروز دیدمش چیزی جز سلام نتونستم بگم!!!

 

غمگینم...
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد...؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر.....

 

اسمتو گذاشتم آفتاب ترسيدم غروب كني اسمتو گذاشتم گل ترسيدم پژمرده بشي اسمتو ميزارم نفس كه اگر رفتي منم با خودت ببري.

دوست دارم بدانی هر روز که پلک هایم را باز میکنم چشمانم به دنبال چه میگردد
اولین چیزی که چشمانم دوست دارد ببیند این است که جایت کنارم خالی نباشد
همین

میدونی غربت یعنی چی ؟
غربت یعنی از گرمای نفس های کسی که دوستش داری دور باشی

دل من در غم تو ،تو در فکر دیگری،من دل دادهی تو ،
تو دل گشای دیگری،در مکتب عاشقان روا نیست من دست تو بوسم تو پای دیگری....

به جرم اینکه دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
خوش آمدی.... بنشین....
آفتاب دم کردم
که چای دغدغه ی عاشقانه ی من نیست...

بند کفشهایش را گره میزنند...
محکم !!!
باز کردن با خود اوست هنوز نمیداند...
زندگی همین است برایش گره میزنند و او در باز کردن تنهاست!!!

سالها،ماهها،و روزها میگذرد...
توبی من وبا او ...خوشحالی...
همین برای دل تنهایم کافیست ...

کاش می شد همدلی را قاب کرد ساکنان شهر غم را خواب کرد کاش می شد نور چشمان تورا
جانشین تابش مهتاب کرد....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 17 آذر 1391برچسب:اس ام اس, عاشقانه,پیامک,ساعت 15:9 توسط پــــــــارسا| |


Power By: LoxBlog.Com